سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یـــــــــــــکیـــــــــــ هــــستــــــــــــ ... (سه شنبه 92/8/7 ساعت 2:57 عصر)

یـــــــــــــکیـــــــــــ هــــستــــــــــــ ...

 
یکی هست،

تو قلبم،

که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه

نمی خوام،

بدونه،

واسه اونه که قلب من اینهمه بی تابه

یه کاغذ،

یه خودکار،

دوباره شده همدم این دل دیوونه

یه نامه،

که خیسه،

پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه

یه روز همین جا،

توی اتاقم،

یکدفعه گفت، داره میره

چیزی نگفتم،

آخه نخواستم ،

دلشو غصه بگیره


گریه می کردم درو که می بست،

می دونستم که می میمرم

اون عزیزم بود،

نمی تونستم جلوی راهشو بگیرم

می ترسم

یه روزی

برسه که اونو نبینم، بمیرم تنها

خدایا

کمک کن

نمی خوام بدونه دارم جون می کنم اینجا

سکوت

اتاقو

داره میشکنه تیک تاک ساعته رو دیوار

دوباره،

نمی خواد،

بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

هفته ی خاکستری ...

شنبه روز بدی بود

روز بی حوصلگی

وقت خوبی که می شد

غزلی تازه بگی

ظهر یکشنبه ی من

جدول نیمه تموم

همه خونه هاش سیاه

روی خونه جغد شوم

صفحه ی کهنه ی یادداشت های من

گفت دوشنبه روز میلاد منه

اما شعر تو میگه که چشم من

تو نخ ابره، که بارون بزنه

آخ اگه بارون بزنه

آخ اگه بارون بزنه

غروب سه شنبه خاکستری بود

همه انگار نوک کوه رفته بودن

به خودم هی زدم، از این جا برو

اما موش خورده، شناسنامه ی من

عصر چهارشنبه ی من

عصر خوشبختی ما

فصل گندیدن من

فصل جون سختی ما

روز پنج شنبه اومد

مثل سقاهک پیر

رو نوکش یه چیکه آب

گفت به من: بگیر بگیر

جمعه حرف تازه ای برام نداشت

هر چی بود، پیشتر از اینها گفته بود...


 

بنویس نامه نویس ...

www.yekiihast.blogfa.com

 

بنویس نامه نویس

حرفای خوب خوب بنویس

بنویس وقتی تو نیستی

دیگه انگار چیزی نیس

بنویس نامه نویس

اگه عاشقانه نیس

حرفای بهتر بنویس

اگه خنده ش می گیره

گریه مو از سر بنویس

بنویس نامه نویس

بنویس خواستنم از جنس گل ابریشمه

بنویس پاکی من،پاکی نور و شبنمه

همه دوست داشتنمو نقطه به نقطه بنویس

بنویس قصه زیاده، ولی کاغذم کمه

بنویس خواستن من شمردنی نیس، بنویس

بنویس دل که به خاک سپردنی نیس، بنویس

بنویس خسته شدم، اون قده خسته که نگو

همه دلتنگی من که گفتنی نیس، بنویس

ننویس، نه ننویس، هر چی دلت خواست بنویس

ننویس، چون که براش نامه ها تکراری شده

چیزی از من ننویس، فقط براش راست بنویس

نامه نویس، راست بنویس...

yekiihast.blogfa.com

جمعه ...

توی قاب خیس این پنجره ها

 

عکسی از جمعه ی غمگین می بینم

چه سیاهه به تنش رخت عزا

تو چشاش ابرای سنگین می بینم

داره از ابر سیا،خون می چکه

جمعه ها خون جای بارون می چکه

نفسم در نمیاد

جمعه ها سر نمیاد

کاش می بستم چشامو

این ازم بر نمیاد

داره از ابر سیا،خون می چکه

جمعه ها خون جای بارون می چکه

عصر جمعه به هزار سال می رسه

جمعه ها غم دیگه بی داد می کنه

آدم از دست خودش خسته می شه

با لبای بسته فریاد می کنه

داره از ابر سیا،خون می چکه

جمعه ها خون جای بارون می چکه

جمعه وقت رفتنه

موسم دل کندنه

خنجر از پشت می زنه

اون که همراه منه

داره از ابر سیا، خون می چکه

جمعه ها خون جای بارون می چکه   دوست دارم حمیده جون

از طرف امید

 

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 3 بازدید
    بازدید دیروز: 11
    کل بازدیدها: 18428 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • خاطرات تلخ......
    امید
    زندگی انسان همانند یک برگ از درخت میمونه که اکه یه باد شدید بیاد از درخت میوفته.پس بییاییم خوب زندگی بکنیم/ این وبلاک رو از خودم یادکاری میزارم دوستون دارم «امید»
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •