شنبه روز بدی بود
روز بی حوصلگی
وقت خوبی که می شد
غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبه ی من
جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه
روی خونه جغد شوم
صفحه ی کهنه ی یادداشت های من
گفت دوشنبه روز میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره، که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
غروب سه شنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم، از این جا برو
اما موش خورده، شناسنامه ی من
عصر چهارشنبه ی من
عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من
فصل جون سختی ما
روز پنج شنبه اومد
مثل سقاهک پیر
رو نوکش یه چیکه آب
گفت به من: بگیر بگیر
جمعه حرف تازه ای برام نداشت
هر چی بود، پیشتر از اینها گفته بود...
بنویس نامه نویس
حرفای خوب خوب بنویس
بنویس وقتی تو نیستی
دیگه انگار چیزی نیس
بنویس نامه نویس
اگه عاشقانه نیس
حرفای بهتر بنویس
اگه خنده ش می گیره
گریه مو از سر بنویس
بنویس نامه نویس
بنویس خواستنم از جنس گل ابریشمه
بنویس پاکی من،پاکی نور و شبنمه
همه دوست داشتنمو نقطه به نقطه بنویس
بنویس قصه زیاده، ولی کاغذم کمه
بنویس خواستن من شمردنی نیس، بنویس
بنویس دل که به خاک سپردنی نیس، بنویس
بنویس خسته شدم، اون قده خسته که نگو
همه دلتنگی من که گفتنی نیس، بنویس
ننویس، نه ننویس، هر چی دلت خواست بنویس
ننویس، چون که براش نامه ها تکراری شده
چیزی از من ننویس، فقط براش راست بنویس
نامه نویس، راست بنویس...
توی قاب خیس این پنجره ها
عکسی از جمعه ی غمگین می بینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین می بینم
داره از ابر سیا،خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه
نفسم در نمیاد
جمعه ها سر نمیاد
کاش می بستم چشامو
این ازم بر نمیاد
داره از ابر سیا،خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه
عصر جمعه به هزار سال می رسه
جمعه ها غم دیگه بی داد می کنه
آدم از دست خودش خسته می شه
با لبای بسته فریاد می کنه
داره از ابر سیا،خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه
جمعه وقت رفتنه
موسم دل کندنه
خنجر از پشت می زنه
اون که همراه منه
داره از ابر سیا، خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه دوست دارم حمیده جون
از طرف امید
|